نويسنده : ميرزا بابا مطهري نژاد سي و سومين فجر انقلاب اسلامي ايران فرصتي است براي بازشناسي و بازخواني اصول انقلاب و «امام شناسي». آنان که نمادسازي هاي خودمحور را جايگزين نمادسازي هاي «امام محور» مي کنند، «امام نشناس» اند. آن که ناراست مي گويد، معنايش اين نيست که راست و دروغ را نمي داند، حرف بر سر «شناخت» است، او «راست نشناس» است. آن که نمک مي خورد و نمکدان مي شکند، به وي نمي گويند «نمک ندان»! بلکه مي گويند: «نمک نشناس». آنکه در اتاق مدرسه رفاه ماکت امام را مي گذارد و خود و حواريونش در اطراف آن مي نشينند و ورود امام را به مدرسه رفاه نمادسازي مي کند «امام نشناس» است. امام مدرسه رفاه را براي ورود و استقرار خود به اين علت انتخاب نکرد که مدرسه بود! بلکه به اين علت انتخاب کرد که بنيانگذارانش انديشه هايي مورد قبول امام(ره) داشتند، انديشه سياسي امام را فهم کرده بودند و باور قلبي بر اين انديشه ها داشتند. امام کيست؟ او را چگونه بايد شناخت؟ نمادها چه بايد بگويند؟ تفکرات ماترياليستي و زورمداري در تمام طول قرن بيستم به انگيزه ادامه حيات خود در پي آن بودند که جامعه بشري را متقاعد سازند تا از پرداختن به انديشه تعالي حکومت دست بردارد و اساسا صورت و محتواي حکومت هاي مطلوب را صرفا در چند نظريه حکومتي مشخص و شکل يافته محدود و محصور کرده و مالا راه نجات جوامع بشري را در انتخاب يکي از شکل ها جستجو و معرفي و تبليغ مي کردند و در اين راستا به شدت با هر انديشه حکومتي خارج از مدار مذکور مقابله جدي مي کردند. در چنين شرايطي، تحت انديشه عميق و دوران ساز و تمدن آفرين حضرت امام راحل انقلاب اسلامي در مقابل ديدگان بهت زده قدرت هاي شرق وغرب در حالي که چشم جهانيان را به خود خيره ساخته بود، به وقوع پيوست. به دنبال پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي ايران، اصحاب تفکرات دنيايي با تمام قوا و با شدت کامل به فکر ايستادگي افتادند و درصدد انکار آثار و نتايج آن برآمدند و چون فهميدند که تفکر سياسي امام تکيه بر مردم دارد و اضمحلال فوري و فيزيکي آن ناممکن است، سعي کردند پايه ها و دايره هاي زاينده و رشد دهنده تفکر سياسي امام را از ميان بردارند. به حوادث 7 تير، 8 شهريور، جنگ تحميلي و ترورهاي جسمي و فکري انديشه سازان را نشانه گرفتند تا حکومت منبعث از انديشه و تفکر مطابق خواست و تمايل و علايق خود را جايگزين کنند وانقلاب را از درون بپوسانند و به حيطه آن نفوذ کنند. ليکن ديديم و ديديد که نقشه هايي از اين دست کارساز نيفتاد و تفکر امام مانند شعله اي فروزان فراراه پويندگان طريق اسلامي و انسانيت و انسان معاصر قرار گرفت و افکار همگان را به خود معطوف داشت و سربازاني نيرومند و آگاه در سراسر جهان پيدا کرد. در اين ميان يکي از اشکال مهم وگسترده و به ظاهر مستحکم حکومت به نام کمونيسم در جهان با سرعت خارق العاده و باورنکردني رنگ باخت و از درون پاشيد. اين بود که وحشتي آشکار سراپاي زورمندان جهان را فرا گرفت که مبادا قدرت و نظام جايگزين کمونيسم از انديشه سياسي امام الگو بگيرد. بر آن شدند تا به اثبات راهگشا بودن نظام حکومتي غرب تحت حمايت الفاظ فريبنده اي چون «نظم نوين جهاني» بپردازند و براي آنکه حکومت و نظام مبتني بر اسلام را تمام شده وانمود کنند بااستفاده از کليه عوامل و ابزار و امکانات و تجربيات و باتوسل به انواع حيله ها قدرت مداومت تفکر امام راحل را نفي کردند و بر اين نکته پاي فشردند که همه چيز وابسته به شخص امام و محدود به حضور ايشان و منوط و تابع شخصيت وي بود و مادامي که امام در قيد حيات بودند اعتبار داشت، .... لذا امتدادي براي آن متصور و ميسر نيست و گو اينکه بذر اينگونه اتفاقات در سال هاي اوايل دهه 60 خورشيدي با انتشار کتاب «کالبد شکافي چهار انقلاب» پاشيده شده بود ولي بهره برداري از اين افکار به انحاي مختلف کماکان ادامه داشت. با عنايت به اهميت موضوع هر رويداد داخلي که مويد تداوم حکومت و تفکر سياسي امام باشد، خواه ناخواه حاوي جهت گيري تقابل با اين قسم افراط ها است و هر رويداد و طرز تلقي که بخواهد دانسته با ندانسته تکرار کند يا قبول کند يا القا نمايد که امام وياران شناخته شده همراهش اعم از آنان که در قيد حيات اند يا به ديار باقي شتافته اند و جز ماکتي از آن امام و يارانش چيزي باقي نمانده است، زنگ خطري جدي براي انقلاب است و قدرت انسجام و سربازگيري انقلاب در ايران و جهان موکول به احراز و تحقق همين نکته است. معتقدين به امام بايد به افکار وي به عنوان يک قدرت حکومت ساز و تداوم بخش اسلام در جهان بنگرند و با انديشه و افکار و نظرات ياران آن روز امام، بنيانگذاران مدرسه رفاه انديشه هاي سياسي امام را تفسير و تعبير کنند واجازه ندهند سرايداران تازه از گرد راه رسيده بر مسند آن انديشه هاي ناب بنشينند و چنين وانمود کنند که هر کس امکان اين سرايداري را با هر وسيله اي يافت، بايد انديشه ورزي انقلاب را تصاحب کند! باور قلبي و پا برجايي انديشه سياسي امام مي تواند علت سازي کند و راه براي بازسازي و رفاه اجتماعي و غلبه بر مشکلات جاري بگشايد. در خاتمه براي آنان که احتمالا رويداد سبب ساز اين نوشته را نشنيده يا نخوانده اند ذکر کنم که به بهانه نمادسازي ورود امام و استقرارشان در مدرسه رفاه، اطاق محل استقرار امام را با ماکتي کاغذي از امام آراستند و عده اي از مسندداران امروز آموزش و پرورش بر گرداگرد اين ماکت زانوزدند، گويا امام بر آنان وارد شدند و چنين صحنه اي را خواسته يا ناخواسته به معرف نماد تفکر امام القا کردند و هيچ نشان و نمادي از ياران آن روز امام در صحنه بر جاي نگذاشتند که مي گويند: در مقوله امر به معروف و نهي از منکر، سخن از امر به «معروف» ونهي از «منکر» است نه امر به «معلوم» و نهي از «مجهول»، ندانستند و ناآگاهي چيزي است و معرفت نياوردن و ناباوري چيزي ديگر...!